نویسه جدید وبلاگ
به نام او که نظام هستی از او قوام یافت
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
تابلوی نخست تاریخ مقدس با تجلی جان جهان و شکافتن ظلمات عدم به نور وجود آغاز می شود. پیش از این حکایت، دیوار عظیم راز همه چیز را پنهان کرده است و حتی با بالهای خیال نیز نمی توان به قلمرو پیش از تجلی ظهور چنانکه به پهنه پیش از انفجار بیگ بنگ پا نهاد.
در تابلوی نخست . در پهنه آفرینش و« زمان ناب» ،بدون وجود انسان، تاریخ آغازی ندارد و لاجرم حرکتی در ان متصور نیست، پس انسان خلق می شود و «صبح ازل» یا «روز الست» میثاقگاه خدا و انسان می گردد.
شعر حافظ با قدرت بسیار پرده راز را به کناری میزند و ما را به تماشاگه «دوش» یا «صبح ازل» و «روز الست» و کارگاه آفرینش « پیر مغان» می برد: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من خاک نشین باده مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند و نا امیدم مکن از سابقهی لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت و پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می زدل ببرم هول روز رستاخیز فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
شعر حافظ با قدرت بسیار پرده راز را به کناری میزند و ما را به تماشاگه «دوش» یا «صبح ازل» و «روز الست» و کارگاه آفرینش « پیر مغان» می برد: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من خاک نشین باده مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند و نا امیدم مکن از سابقهی لطف ازل تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت و پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می زدل ببرم هول روز رستاخیز فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز